بنوش

پیکت را ببر بالا و بنوش به سلامتی فاحشه های شهرمان که جز خود کسی را نفروخته اند...

ماه مهر

حلول ماه مهر
ماه اتمام خوابهای رویایی
شب بیداری های طولانی
بخور بخواب و بیکاری
گشت و گزار و عیاشی
بر شما خجستگان عزیزتر از جان ، تبریک و تسلیت باد …

-------------------------------------------------------

سال تحصیلی جدید رو به همه و به ویژه دوستان دانش آموز و دانشجوی  تسلیت میگم …

تنهایی

تنهایی مال ادمای پاکه وگرنه هرزه ها که تنها نمیمونن...!!

حس

اولین حس مادرم به من احساس تهوع بود!

دیگه از بقیه انتظاری ندارم...

چترعشق

اولیــــــــــن روز بارآنــــی را به خاظـــــــــــــر داریــــــــــ؟

ـغافلگــیر شــــ ــدیمــــ چتر نداشتیم خندیـــــ ــــدیدیم دویدیمـــــــــ

 وبه شالاپـــــــــ شلوپ هایِِِِِِِِِِِ گل آلـــــ ـــــودـ عشـقـــ ورزیـدیمـــــ

ـدومیـ ـــ ــــ ــن روز بارانـــــ ــــ ــــی چطــــــور؟

پیـش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودیـ و من غافلگیـــِ ـرِِِِِِِ شدمـ

 ـــسعی می کردی من خیس نشومـ

و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود

و سومیـــن روز چطور؟

گفتی ســرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوریـ ـ ـ

 چتر را کاملا روی سر خودت گرفتی

و شانهـ راـــــست من کامــلا خیس شد.

 وچند روز پیــشـ را چطور؟

به خاطر داریـ؟

که با یکـ چتر اضافه آمدی و مجبور بودیــــــ ــــم

 برای اینکه پین هایـ چتر توی چـش و چالمان نرودـ ـ ـ

دو قدم از هم دورتـــــ ــر راه برویمـــــــ…

فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو...

به سلامتی...

به ســــــلامتی رفیقم که پیاده شدم از ماشین براش ابـــ معدنی بخرم

وقتی برگشتـــــــم...

جای رژ لــــب دوست دخترم رو دیــدم رو گونــــه هاش!

مادربزرگ

کـــــــــــــــــــــــمی زود بـــود. امــــــــا دعایـــت گــــــــرفت مــــادربزرگــــ....

پــــــــــــــــــــــــــــیر شــــدم!!!!

صدقه


کارکر خسته ای سکه ای از جیب کت کهنه اش دراورد تا صدقه دهد.

ناگهان جمله ای روی صندوق دید و منصرف شد.

"صدقه عمر را زیاد میکند".

پدر

ازش پرسیدند: واسه تولد بابات کادو چی میخری؟

گفت:یه شاخه گل...

مسخرش کردند...گفتند:مگه بابات دختره؟؟ هه هه...بچه ای تو..

روز تولد شد و پسر شاخه گلی روی قبر پدرش گذاشت.

دخترک

دختری 3ساله بود که پدرش اسمانی شد(شهید)شد...

دانشگاه که قبول شد همه گفتند:با سهمیه قبول شده!!!!

ولی...هیچوقت نقهمیدند

کلاس اول وقتی میخواستند به او یاد بدهند که بنویسد بابا!

یک هفته در تب سوخت...

خدا

دخترک فقط در موقع نماز چادر میپوشید انگار فقط خدا با او نامحرم است...

قلب

قلــ ــب عزیز لطفــا خفه شـــو و در همه کارها "دخالــت" نــــکن

هـمان کـه خــ ـ ــون "پمـــپاژ" کــــنی کافـیسـت . . .

اگر هــم "خـــسته" شـدی اجبــ ــاری نیسـت به کــار...

 

کافه چی..

اهای کافه چی

ازماکه گذشت

اما هرکه تنها آمد

مپرس چه میل داری

تلخ ترین قهوه ی دنیا را برایش بریز
آدمهای تنها
مِزاج شان به تلخی ها عادت دارد

نقاش

نقاش باشی ! 

چقدر میگیری تا صفحه های سیاه دلم را رنگ کنی ؟

بعد برای دیوار اتاق دلم

یک روز آفتابی بکشی

که نور آفتاب تا میانه اتاق آمده باشد

راستی...

من روی صورتم یک خنده می خواهم

نرخ خنده که گران نیست ...؟

عروسی

آخر اين هفته، جشن ازدواج ما به پاست   / با حضور گرم خود، در آن صفا جاري کنيد

 ازدواج و عقد يک امر مهم و جدي است   / لطفاً از آوردن اطفال، خودداري کنيد
 
 بر شکم صابون زده، آماده سازيدش قشنگ   / معده را از هر غذا و ميوه اي عاري کنيد

 تا مفصل توي آن جشن عزيز و با شکوه   / با غذا و ميوه ي آن جشن افطاري کنيد

 البته خيلي نبايد هول و پرخور بود ها   / پيش فاميل مقابل آبروداري کنيد

 ميوه، شيريني، شب پاتختي مان هم لازم است   / پس براي صرفه جويي اندکي ياري کنيد

 گر کسي با ميوه دارد مي نمايد خودکشي   / دل به حال ما و او سوزانده، اخطاري کنيد

 موقع کادو خريدن، چرب باشد کادوتان   / پس حذر از تابلو و ساعات ديواري کنيد

 هرچه باشد نسبت قومي تان نزديک تر   / هديه را هم چرب تر، از روي ناچاري کنيد

 در امور زندگي، دينار اگر باشد حساب   / کادو نوعي بخشش است، آن را سه خرواري کنيد

 گرم بايد کرد مجلس را، از اين رو گاه گاه   / چون بخاري بهر تنظيم دما، کاري کنيد

 ساکت و صامت نباشيد و به همراه موزيک    / دست و پا را استفاده، آن هم ابزاري کنيد

 لامبادا، تانگو و بابا کرم يا هرچه هست   / از هنرهاتان تماماً پرده برداري کنيد

 البته هرچيز دارد مرزي و اندازه اي   / پس نبايد رقص هاي نابه هنجاري کنيد

 حرکت موزون اگر در کرد از خود، ديگري   / با شاباش و دست و سوت از او طرفداري کنيد

 کي دلش مي خواهد آخر در بيايد سي دي اش؟   / با موبايل خود مبادا فيلمبرداري کنيد

ماهی گیر

داستان زيباي انگليسي”هيچ وقت به زن دروغ نگوييد”(با ترجمه فارسي)

A man called home to his wife and said, “Honey I have been asked to go fishing up in Canada with my boss & several of his Friends
مردي باهمسرش در خانه تماس گرفت و گفت: “عزيزم ازمن خواسته شده که با رئيس و چند تا از دوستانش براي ماهيگيري به کانادا برويم”

.
We’ll be gone for a week. This is a good opportunity for me to get that Promotion I’v been wanting, so could you please pack enough Clothes for a week and set out
ما به مدت يک هفته آنجا خواهيم بود.اين فرصت خوبي است تا ارتقاي شغلي که منتظرش بودم بگيرم بنابراين لطفا لباس هاي کافي براي يک هفته برايم بردار و وسايل ماهيگيري مرا هم آماده کن
.
.
my rod and fishing box, we’re Leaving From the office & I will swing by the house to pick my things up” “Oh! Please pack my new blue silk pajamas.”
ما از اداره حرکت خواهيم کرد و من سر راه وسايلم را از خانه برخواهم داشت ، راستي اون لباس هاي راحتي ابريشمي آبي رنگم را هم بردار !
.
.
The wife thinks this sounds a bit fishy but being the good wife she is, did exactly what her husband asked.
زن با خودش فکر کرد که اين مساله يک کمي غيرطبيعي است اما بخاطر اين که نشان دهد همسر خوبي است دقيقا کارهايي را که همسرش خواسته بود انجام داد
.
.
The following Weekend he came home a little tired but otherwise looking good.
هفته بعد مرد به خانه آمد ، يک کمي خسته به نظر مي رسيد اما ظاهرش خوب و مرتب بود.
.
.
The wife welcomed him home and asked if he caught many fish?
همسرش به او خوش آمد گفت و از او پرسيد که آيا او ماهي گرفته است يا نه ؟
.
.
He said, “Yes! Lots of Salmon, some Bluegill, and a few Swordfish. But why didn’t you pack my new blue silk pajamas like I asked you to Do?”
مرد گفت : “بله تعداد زيادي ماهي قزل آلا،چند تايي ماهي فلس آبي و چند تا هم اره ماهي گرفتيم . اما چرا اون لباس راحتي هايي که گفته بودم برايم نگذاشتي ؟”
.
.
You’ll love the answer…
جواب زن خيلي جالب بود . . .
.
.
The wife replied, “I did. They’re in your fishing box…..”
زن جواب داد: لباس هاي راحتي رو توي جعبه وسايل ماهيگيريت گذاشته بودم !!!!!